1 آن را که جفاجوست نمیباید خواست سنگین دل و بدخوست نمیباید خواست
2 ما را ز تو غیر از تو تمنایی نیست از دوست به جز دوست نمیباید خواست
1 مستان خرابات ز خود بیخبرند جمعند و ز بوی گل پراکندهترند
2 ای زاهد خودپرست با ما منشین مستان دگرند و خودپرستان دگرند
1 ای جلوهٔ برق آشیانسوز تو را ای روشنی شمع شبافروز تو را
2 زآن روز که دیدمت شبی خوابم نیست ای کاش ندیده بودم آن روز تو را
1 داریم دلی صافتر از سینه صبح در پاکی و روشنی چو آیینه صبح
2 پیکار حسود با من امروزی نیست خفاش بود دشمن دیرینه صبح
1 گلبرگ به نرمی چو بر و دوش تو نیست مهتاب به جلوه چون بناگوش تو نیست
2 پیمانه به تاثیر لب نوش تو نیست آتشکده را گرمی آغوش تو نیست
1 یا عافیت از چشم فسونسازم ده یا آن که زبان شکوهپردازم ده
2 یا درد و غمی که دادهای بازش گیر یا جان و دلی که بردهای بازم ده
1 خم گشت به لعلگون شراب آبستن پیمانه به آتشین گلاب آبستن
2 ابری است صراحی که بود گوهربار ماهی است قدح به آفتاب آبستن
1 جانم به فغان چو مرغ شب میآید وز داغ تو با ناله به لب میآید
2 آه دل ما از آن غبارآلود است کاین قافله از دیار شب میآید
1 چون ماه نو از حلقهبهگوشان توایم چون رود خروشنده خروشان توایم
2 چون ابر بهاریم پراکنده تو چون زلف تو از خانهبهدوشان توایم
1 ای ناله چه شد در دل او تأثیرت کامشب نبود یک سر مو تأثیرت
2 با غیر گذشت و سوخت جانم از رشک ای آه دل شکسته کو تأثیرت؟