آثار رهی معیری

صفحه 1 از 3
3 اثر از غزلها - جلد چهارم رهی معیری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلها - جلد چهارم رهی معیری شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار رهی معیری / غزلها - جلد چهارم رهی معیری

غزلها - جلد چهارم رهی معیری

1 به روی سیل گشادیم راه خانهٔ خویش به دست برق سپردیم آشیانهٔ خویش

2 مرا چه حد که زنم بوسه آستین ترا همین قدر تو مرانم ز آستانهٔ خویش

3 به جز تو کز نگهی سوختی دل ما را به دست خویش که آتش زند به خانهٔ خویش

4 مخوان حدیث رهایی که الفتی است مرا به ناله سحر و گریه شبانهٔ خویش

1 دگر ز جان من ای سیم‌بر چه می‌خواهی؟ ربوده‌ای دل زارم دگر چه می‌خواهی؟

2 مریز دانه که ما خود اسیر دام توایم ز صید طایر بی بال و پر چه می‌خواهی؟

3 اثر ز ناله خونین‌دلان گریزان است ز ناله‌ای دل خونین اثر چه می‌خواهی؟

4 به گریه بر سر راهش فتاده بودم دوش به خنده گفت از این رهگذر چه می‌خواهی؟

1 بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیده‌ام همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده‌ام

2 شمع طرب ز بخت ما آتش خانه‌سوز شد گشت بلای جان من عشق به جان خریده‌ام

3 حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود تا تو ز من بریده‌ای من ز جهان بریده‌ام

4 تا به کنار بودیَم بود به جا قرار دل رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده‌ام

1 رخم چو لاله ز خوناب دیده رنگین است نشان قافله‌سالار عاشقان این است

2 مبین به چشم حقارت به خون دیده ما که آبروی صراحی به اشک خونین است

3 ز آشنایی ما عمرها گذشت و هنوز به دیده منت آن جلوه نخستین است

4 نداد بوسه و این با که می‌توان گفتن؟ که تلخ‌کامی ما ز آن دهان شیرین است

1 تو سوز آه من ای مرغ شب چه می‌دانی؟ ندیده‌ای شب من تاب و تب چه می‌دانی؟

2 به من گذار که لب بر لبش نهم ای جام تو قدر بوسه آن نوش لب چه می‌دانی؟

3 چو شمع و گل شب و روزت به خنده می‌گذرد تو گریه سحر و آه شب چه می‌دانی؟

4 بلای هجر ز هر درد جانگدازتر است ندیده داغ جدایی تعب چه می‌دانی؟

1 گرچه روزی تیره‌تر از شام غم باشد مرا در دل روشن صفای صبحدم باشد مرا

2 زرپرستی خواب راحت را ز نرگس دور کرد صرف عشرت می‌کنم گر یک درم باشد مرا

3 خواهش دل هرچه کمتر شادی جان بیشتر تا دلی بی‌آرزو باشد چه غم باشد مرا

4 در کنار من ز گرمی بر کناری ای دریغ وصل و هجران غم و شادی به هم باشد مرا

1 نی افسرده‌ای هنگام گل روید ز خاک من که برخیزد از آن نی ناله‌های دردناک من

2 مزار من اگر فردوس شادی‌آفرین باشد به جای لاله و گل خار غم روید ز خاک من

3 مخند ای صبح بی‌هنگام که امشب سازشی دارد نوای مرغ شب با خاطر اندوهناک من

4 نیم چون خاکیان آلودهٔ گرد کدورت‌ها صفای چشمهٔ مهتاب دارد جان پاک من

1 بی‌روی تو راحت ز دل زار گریزد چون خواب که از دیده بیمار گریزد

2 در دام تو یک شب دلم از ناله نیاسود آسودگی از مرغ گرفتار گریزد

3 از دشمن و از دوست گریزیم و عجب نیست سرگشته نسیم از گل و از خار گریزد

4 شب تا سحر از ناله دل خواب ندارم راحت به شب از چشم پرستار گریزد

1 به سوی ما گذار مردم دنیا نمی‌افتد کسی غیر از غم دیرین به یاد ما نمی‌افتد

2 منم مرغی که جز در خلوت شب‌ها نمی‌نالد منم اشکی که جز بر خرمن دل‌ها نمی‌افتد

3 ز بس چون غنچه از پاس حیا سر در گریبانم نگاه من به چشم آن سهی بالا نمی‌افتد

4 به پای گلبنی جان داده‌ام اما نمی‌دانم که می‌افتد به خاکم سایهٔ گل یا نمی‌افتد

1 نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد؟ بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد؟

2 به من که سوختم از داغ مهربانی خویش فراق و وصل تو نامهربان چه خواهد کرد؟

3 سرای خانه‌به‌دوشی حصار عافیت است صبا به طایر بی‌آشیان چه خواهد کرد؟

4 ز فیض ابر چه حاصل گیاه سوخته را؟ شراب با من افسرده‌جان چه خواهد کرد؟

آثار رهی معیری

3 اثر از غزلها - جلد چهارم رهی معیری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلها - جلد چهارم رهی معیری شعر مورد نظر پیدا کنید.