به روی سیل گشادیم از رهی معیری غزل - جلد چرم 1
1. به روی سیل گشادیم راه خانهٔ خویش
به دست برق سپردیم آشیانهٔ خویش
1. به روی سیل گشادیم راه خانهٔ خویش
به دست برق سپردیم آشیانهٔ خویش
1. دگر ز جان من ای سیمبر چه میخواهی؟
ربودهای دل زارم دگر چه میخواهی؟
1. بس که جفا ز خار و گل دید دل رمیدهام
همچو نسیم از این چمن پای برون کشیدهام
1. رخم چو لاله ز خوناب دیده رنگین است
نشان قافلهسالار عاشقان این است
1. تو سوز آه من ای مرغ شب چه میدانی؟
ندیدهای شب من تاب و تب چه میدانی؟
1. گرچه روزی تیرهتر از شام غم باشد مرا
در دل روشن صفای صبحدم باشد مرا
1. نی افسردهای هنگام گل روید ز خاک من
که برخیزد از آن نی نالههای دردناک من
1. بیروی تو راحت ز دل زار گریزد
چون خواب که از دیده بیمار گریزد
1. به سوی ما گذار مردم دنیا نمیافتد
کسی غیر از غم دیرین به یاد ما نمیافتد
1. نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد؟
بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد؟
1. زلف و رخسار تو ره بر دل بیتاب زنند
رهزنان قافله را در شب مهتاب زنند
1. ز کینه دور بود سینهای که من دارم
غبار نیست بر آیینهای که من دارم