1 بخت نافرجام اگر با عاشقان یاری کند یار عاشقسوز ما ترک دلآزاری کند
2 بر گذرگاهش فرو افتادم از بیطاقتی اشک لرزان کی تواند خویشتنداری کند؟
3 چارهساز اهل دل باشد می اندیشهسوز کو قدح؟ تا فارغم از رنج هوشیاری کند
4 دام صیاد از چمن دلخواهتر باشد مرا من نه آن مرغم که فریاد از گرفتاری کند
1 ستاره شعلهای از جان دردمند من است سپهر آیتی از همت بلند من است
2 به چشم اهل نظر صبح روشنم زآن روی که تازهرویی عالم ز نوشخند من است
3 چگونه راز دلم همچو نی نهان ماند؟ که داغ عشق تو پیدا ز بند بند من است
4 در آتش از دل آزادهام ولی غم نیست پسند خاطر آزادگان پسند من است
1 چون صبح نودمیده صفا گستر است اشک روشنتر از ستاره روشنگر است اشک
2 گوهر اگر ز قطره باران شود پدید با آفتاب و ماه ز یک گوهر است اشک
3 با اشک هم اثر نتوان خواند ناله را غمپرور است ناله و جانپرور است اشک
4 بارد ازو لطافت و تابد ازو فروغ چون گوی سینه بت سیمینبر است اشک
1 نوای آسمانی آید از گلبانگ رود امشب بیا ساقی که رفت از دل غم بود و نبود امشب
2 فراز چرخ نیلی ناله مستانهای دارد دل از بام فلک دیگر نمیآید فرود امشب
3 که بود آن آهوی وحشی چه بود آن سایه مژگان؟ که تاب از من ستاند امروز و خواب از من ربود امشب
4 به یاد غنچه خاموش او سر در گریبانم ندارم با نسیم گل سر گفت و شنود امشب
1 نسیم عشق ز کوی هوس نمیآید چرا که بوی گل از خار و خس نمیآید
2 ز نارسایی فریاد آتشین فریاد که سوخت سینه و فریادرس نمیآید
3 به رهگذار طلب آبروی خویش مریز که همچو اشک روان باز پس نمیآید
4 ز آشنایی مردم رمیدهایم رهی که بوی مردمی از هیچ کس نمیآید