شوریده‌ئیست زلف تو کز از خواجوی کرمانی غزل 89

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

شوریده‌ئیست زلف تو کز بند جسته است

1 شوریده‌ئیست زلف تو کز بند جسته است خط تو آن نبات که از قند رسته است

2 آن هندوی سیه که تواش بند کرده‌ئی بسیار قلب صف‌شکنان کو شکسته است

3 گر زانک روی و موی تو آشوب عالمست ما را شبی مبارک و روزی خجسته است

4 هر چند نیست با کمرت هیچ در میان خود را به زر نگر که چنان بر تو بسته است

5 با من مکن به پستهٔ شیرین مضایقت آخر نه شهر جمله پر از قند و پسته است

6 دانی که برعذار تو خال سیاه چیست زاغی که بر کنارهٔ باغی نشسته است

7 من چون ز دام عشق رهائی طلب کنم کانکس که خسته است بتیغ تو رسته است

8 گفتم که چشم مست تو خونم بریخت گفت یک لحظه تن بزن که بخسبد که خسته است

9 خواجو چنین که اشک تو بینم ز تاب مهر گوئی مگر که رشتهٔ پروین گسسته است

عکس نوشته
کامنت
comment