- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میشد سر زلف در زمین کش چون شرح دهم تو را که آن خوش
2 از تیزی و تازگی که او بود گویی همه آب بود و آتش
3 پر کرده ز چشم نرگسینش از تیر جفا هزار ترکش
4 زیر قدشم هزار مشتاق از مردم دیده کرده مفرش
5 جان همه کاملان ز زلفش همچون سر زلف او مشوش
6 روی همه عاشقان ز عشقش از خون جگر شده منقش
7 گل چهره و گل فشان و گل بوی مه طلعت و مه جبین و مهوش
8 صد تشنه ز خون دیده سیراب از دشنهٔ چشم آن پریوش
9 گه دل گه جان خروش میکرد کای غالیه زلف زلف برکش
10 عطار ز زلف دلکش او تا حشر فتاده در کشاکش