1 زلفی که همه سال دل و جان برد او هرگز بوفا سوی کسی ننگرد او
2 گویند که سرخ است و سیه بایستی چون سرخ نباشد که همه خون خورد او
1 نگار من زبر من همی چنان بجهد که تیر وقت گشاد از برکمان بجهد
2 چنان بگریم در فرفتش که مردم چشم مثال قطره خونم زدیدگان بجهد
1 منم آنکس که عقل را جانم منم آنکس که روح را مانم
2 دعوی فضل را چو معنایم معنی عقل را چو برهانم
1 خوش گوش کرد چرخ و ممالک باینخطاب کامد نهنک رزم چودریا باضطراب
2 ای چرخ باخدنگ گشادش سپر بنه ای فتنه ازگذار رکابش عنان بتاب