- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زلف گرد زنخش دوش که گمره شده بود ای بسا تشنه کزان رشته فرا چه شده بود
2 غم زهر سوی در آمد که ز آمد شد باد دل ویران مرا هر طرفی ره شده بود
3 هم دران روز دلم زد که به ملک حسنش فتنه جاسوس و بلا حاجب درگه شده بود
4 عاقبت یار همان کرد که ترسیدم از آن پیش ازین گوی که از جان من آگه شده بود
5 تاکنون از پی امید کشیدم، ورنه کارم از دولت هجرانت همانگه شده بود
6 گر چه در غیبت دل جور بسی بردم، لیک باری آن دشمنم المنت لله شده بود
7 آفتی بود جمالش که دلم برد، آری خسرو از خویش نه دیوانه و ابله شده بود