-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زلف به ظلم گر چه جهانی فرو گرفت نتوان همه جهان به یکی تار مو گرفت
2 در ماهتاب دوش خرامان همی شدی ماهت بدید و چادر شب پیش رو گرفت
3 من چون کنم که روی دگر خوش نمی کند این چشم رو سیه که به روی تو خو گرفت
4 وقتی زبان طعن گشادم به بیدلی اینک دل خراب مرا حق او گرفت
5 بوسیدم آن لب و ز شکر می ماند سخن یعنی بخواهد این نمکم در گلو گرفت
6 ساقی، بیار می که چنان سوخت دل ز عشق کز سوز این کباب همه خانه بو گرفت
7 ای پرده پوش قصه من، بگذر از سرم کاین سرگذشت من همه بازار و کو گرفت
8 بس پارسا که از هوس شاهدان مست در میکده در آمد و بر سر سبو گرفت
9 جان برده بود خسرو مسکین ز نیکوان عشق تو ناگهانش در آمد، فرو گرفت