ای زلف تو دام دل دانا از امیرخسرو دهلوی غزل 500

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

ای زلف تو دام دل دانا و خردمند

1 ای زلف تو دام دل دانا و خردمند دشوار جهد دل که در افتاد درین بند

2 اندر دل من بود نهالی ز صبوری بادی بوزید از تو و از بیخ برافگند

3 بودیم خردمند، که زد عشق تو بر ما دیوانگی آورد و نماندیم خردمند

4 شیرینست دروغ تو، ز هم ارچه زنی لاغ حلوا نتوان خورد ازینسان که تو سوگند

5 ای باد، بجنبان سر آن زلف و ببخشای بر حال پریشان پریشان شده ای چند

6 در آرزوی یک سخن تلخ بمردم روزی نشد از دولت آن لعل شکر خند

7 اصحاب هوس چاشنی عشق، چه دانند؟ لذت ندهد تشنه می را شکر و قند

8 بگذار که بیرون رود از پرده دل راز کاین پرده نمانده ست کنون قابل پیوند

9 هرگز نرود نقش رخت از دل خسرو زان گونه که از ران سگان داغ خداوند

عکس نوشته
کامنت
comment