- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای زلف تو دام دل دانا و خردمند دشوار جهد دل که در افتاد درین بند
2 اندر دل من بود نهالی ز صبوری بادی بوزید از تو و از بیخ برافگند
3 بودیم خردمند، که زد عشق تو بر ما دیوانگی آورد و نماندیم خردمند
4 شیرینست دروغ تو، ز هم ارچه زنی لاغ حلوا نتوان خورد ازینسان که تو سوگند
5 ای باد، بجنبان سر آن زلف و ببخشای بر حال پریشان پریشان شده ای چند
6 در آرزوی یک سخن تلخ بمردم روزی نشد از دولت آن لعل شکر خند
7 اصحاب هوس چاشنی عشق، چه دانند؟ لذت ندهد تشنه می را شکر و قند
8 بگذار که بیرون رود از پرده دل راز کاین پرده نمانده ست کنون قابل پیوند
9 هرگز نرود نقش رخت از دل خسرو زان گونه که از ران سگان داغ خداوند