-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای زلف تو زنجیر دل حلقه ربایان در بند کمند تو دل حلقه گشایان
2 وی برده بدندان سر انگشت تحیر ز آئینه رخسار تو آئینه زدایان
3 همچون مه نو گشتهام از مهر تو در شهر انگشت نما گشتهٔ انگشت نمایان
4 عمرم بنهایت رسد و دور بخر لیکن نرسد قصه عشق تو بپایان
5 این نکهت مشکین نفس باد بهشتست یا بوی تو یا لخلخهٔ غالیه سایان
6 با سرو قدان مجلس خلوت نتوان ساخت تا کم نشود مشغلهٔ بی سر و پایان
7 محمول سبکروح که در خواب گرانست او را چه غم از ولولهٔ هرزه درایان
8 باید که برآید چو برآید نفس صبح از پردهسرا زمزمهٔ پردهسرایان
9 منزلگه خواجو و سر کوی تو هیهات در بزم سلاطین که دهد راه گدایان