- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زلف قلابش ز کف دلها چو ماهی میبرد قلاب در دل میزند خواهی نخواهی میبرد
2 ای کاش بازآید که شد چشمم سفید اندر رهش آب حیاتی کز نظر نقش سیاهی میبرد
3 گر نقد دولت بایدت رو سوی عشق آورد که عشق دست گدایان میکشد در گنج شاهی میبرد
4 اشکم که دعوی میکند در شرح عشق از خون دل پرگالههای خون ز دل بهر گواهی میبرد
5 هرگز نخواهد باغبان این خسته را در گلسِتان کآب رخ گلهای او این رنگ کاهی میبرد
6 اهلی حریم وصل او معراج اهل دل بود ما را به معراجی چنین لطف الهی میبرد