1 زو دوسترم هیچ کسی نیست و گرهست آنم که همی گویم پازند قرانست
1 هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار یمن باشد بر یمین ویسر باشد بریسار
2 تیغشان باشد چو آتش روز و شب بد خواه سوز اسبشان باشد چوکشتی سال و مه دریا گذار
1 سپیده دم که هوا بر درید پرده شب بر آمد از سرکه روز با ردای قصب
2 سپید روز سپه روی داده بود به چین شب سیاه سپه روی داده سوی حلب
1 ای زینهار خوار بدین روز گار از یار خویشتن که خورد زینهار
2 یک دل همی چرند کنون آهوان با شیر و با پلنگ بیک مرغزار