-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 زلفت که باد از هر طرف گه گه پریشان داردش هر مو که برباید ازو زنجیر صد جان داردش
2 جوری که هر دم می کند، گر مردمی باشد درو آخر ز چندان کرده ها وقتی پشیمان داردش
3 خاکی که از کویت برم، در دیده پنهانش کنم مفلس که یابد گوهری ناچار پنهان داردش
4 گفتار تو کاید برون از جان و در جان در رود مردم کش است از چه لبت، گر آب حیوان داردش
5 دور از من آن کو دور شد از چون تویی نزدیک من تلخ است عیشش در فلک در شکرستان داردش
6 پروانه ای کش ناگهان شمعی به مهمان در رسد خود را مگر بریان کند، دیگر چه مهمان داردش؟
7 بیچاره خسرو را گهی هوش همی باشد، ولی هوشی که از مردم برد گو تا به سامان داردش