1 زلفت، صنما، تافته چندین چه نشیند؟ وان چشم تو با ابروی پرچین چه نشیند؟
2 پروین چو به رخسار تو هر صبح بخندد تا بر دل خورشید ز پروین چه نشیند؟
3 گر نیشکر از دست تو بر خاک نشسته ست این دیده بر آن قامت شیرین چه نشیند؟
4 ور تیره نخواهد دل من حالت خود را با گیسوی مشکین تو چندین چه نشیند؟
5 ور مشورت ریختن خون کسی نیست خط تو به آن طره مشکین چه نشیند؟
6 چون وصل تو ما را ندهد دست به بالین چندین غم تو بر سر بالین چه نشیند؟
7 تو شاد بزی، گر بر خسرو ننشستی از همچو تویی بر من مسکین چه نشیند؟