- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زین بفرمودست آن آگه رسول که هر آنک مرد و کرد از تن نزول
2 نبود او را حسرت نقلان و موت لیک باشد حسرت تقصیر و فوت
3 هر که میرد خود تمنی باشدش که بدی زین پیش نقل مقصدش
4 گر بود بد تا بدی کمتر بدی ور تقی تا خانه زوتر آمدی
5 گوید آن بد بیخبر میبودهام دم به دم من پرده میافزودهام
6 گر ازین زودتر مرا معبر بدی این حجاب و پردهام کمتر بدی
7 از حریصی کم دران روی قنوع وز تکبر کم دران چهرهٔ خشوع
8 همچنین از بخل کم در روی جود وز بلیسی چهرهٔ خوب سجود
9 بر مکن آن پر خلد آرای را بر مکن آن پر رهپیمای را
10 چون شنید این پند در وی بنگریست بعد از آن در نوحه آمد میگریست
11 نوحه و گریهٔ دراز دردمند هر که آنجا بود بر گریهش فکند
12 وآنک میپرسید پر کندن ز چیست بیجوابی شد پشیمان میگریست
13 کز فضولی من چرا پرسیدمش او ز غم پر بود شورانیدمش
14 میچکید از چشم تر بر خاک آب اندر آن هر قطره مدرج صد جواب
15 گریهٔ با صدق بر جانها زند تا که چرخ و عرش را گریان کند
16 عقل و دلها بیگمان عرشیاند در حجاب از نور عرشی میزیند