1 زین خوش پسران و شکل ایشان بیگانه شدم ز جمله خویشان
2 خوبان همه شهر و یک دل من بیچاره دلم به دست ایشان
3 با ما سر راستی ندارند این کج کلهان مو پریشان
4 کشتند به تیغ غمزه ما را این سخت دلان سست کیشان
5 جانا، مگذر نمک فشانان بر سوختگان و سینه ریشان
6 ای جمله نیکوان فدایت لیکن دل و جان من فدیشان
7 گر خون ریزی ز صد چو خسرو با گرگ چه دم زنند میشان؟