- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زآن شوخ دید تا دل ناسور پشت دست زد از تپش به مرهم کافور پشت دست
2 از نازکی نگار شود روی دست او گر تند بیندش کسی از دور پشت دست
3 پرخار حسرتیم، بما دست رد منه سازی خدا نخواسته ناسور پشت دست
4 در محفلی که شعله حسن تو قد کشید پیش تو شمع می نهد از دور پشت دست
5 گردیده است غنچه سراپا دهان و لب زین آرزو، که بوسدش از دور پشت دست
6 گل گل شکفتن از تو و، تسلیم از بهشت برقع گشودن از تو و، از حور پشت دست
7 واعظ بیاد شهد لبش بسکه میگزد می گرددش چو خانه زنبور پشت دست