ز زلف و روی تو خواهم شبی از خواجوی کرمانی غزل 829

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ز زلف و روی تو خواهم شبی و مهتابی

1 ز زلف و روی تو خواهم شبی و مهتابی که با لب تو حکایت کنم ز هر بابی

2 خیال روی تو چون جز به خواب نتوان دید شب فراق دریغا اگر بود خوابی

3 کنون که تشنه بمردیم و جان به حلق رسید به راه بادیه ما را که می‌دهد آبی

4 هنوز تشنهٔ آن لعل آبدار توام ز چشمم ار چه ز سر برگذشت سیلابی

5 اگر چه پیش کسانی خلاف امکانست که تشنه جان به لب آرد میان غرقابی

6 معین است کزین ورطه جان برون نبرم که نیست بحر غمم را به دیده پایابی

7 ز شوق نرگس مستت خطیب جامع شهر چو چشم شوخ تو مست است پیش محرابی

8 رموز حالت مجذوب را چه کشف کند کسی که او متعلق نشد به قلابی

9 بیا که خون دل از سر گذشت خواجو را مگر به دست کند از لب تو عنابی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر