- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز ناله باز ندارد کسی دل ما را کسی نبسته زبان خروش دریا را
2 ز ما به دلبر ما بسکه راه نزدیک است توان به بال شرر بست نامه ما را
3 دوباره دیده ام امروز قد و بالایش ببین ز مستی من نشأه دو بالا را
4 چنین که فشرده است یاد تمکینش که می تواند بردن ز جا دل ما را!؟
5 کفن حریر و طلا مرده را از آن فکنند که قدر نیست در آن نشأه مال دینار را
6 میان خلق کجا و جد و حال روی دهد کسی بجام ندیده است جوش صهبا را
7 چو نخل شمع خزان کرده برگ ما سرزد ز نوبهار جوانی خبر نشد ما را
8 به خاک می بردت آرزوی دنیا کاش تو هم بخاک بری آرزوی دنیا را
9 گرفته اند شهان شهرها اگر واعظ گرفته ناله من نیز کوه و صحرا را