ز تو گر یک نظر آید به جانم از عطار نیشابوری غزل 561

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

ز تو گر یک نظر آید به جانم

1 ز تو گر یک نظر آید به جانم نباید این جهان و آن جهانم

2 مرا آن یک نفس جاوید نه بس تو دانی دیگر و من می ندانم

3 اگر گویی سرت خواهم بریدن ز شادی چون قلم بر سر دوانم

4 وگر گویی به لب جان خواهمت داد به لب آید بدین امید جانم

5 اگر خاکی شد و گردیت آورد ز تو یک روز می‌باید امانم

6 که تا از اشک بنشانم من آن گرد همه بر خاک راهت خون فشانم

7 کلاه چرخ بربایم اگر تو کمر سازی ز دلق و طیلسانم

8 چو بی روی تو عالم می نبینم در آن عزمم که در چشمت نشانم

9 ولی ترسم که در خون سرشکم شوی غرقه من از تو دور مانم

10 تو هستی در میان جانم و من ز شوق روی تو جان بر میانم

11 اگر من باشم و گرنه غمی نیست تو می‌باید که باشی جاودانم

12 که گر صد سود خواهم کرد بی تو نخواهد بود جز حاصل زیانم

13 و گر در بند خویش آری مرا تو نخواهم کفر و دین در بند آنم

14 در ایمان گر نیابم از تو بویی یقین دانم که در کافرستانم

15 وگر در کفر بویی یابم از تو ز ایمان نور بر گردون رسانم

16 تو تا دل برده‌ای جانا ز عطار به مهر توست جان مهربانم

عکس نوشته
کامنت
comment