-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز من چو دل ربودی رفت جان نیز که در دل داشت شوقت این و آن نیز
2 ز یاقوت لبت ما را طمعهاست کز او زنده ست جان و هم روان نیز
3 رقیبت را مده دشنام ازان لب که دل را سخت می آید، روان نیز
4 سر پا بوس تو تنها نه دل راست که مشتاق است جان ناتوان نیز
5 دلی بودم، شد آن پابند زلفت نمی یابم ازو نام و نشان نیز
6 تعالی الله چه تنگ است آن دهانت؟ که فکر آنجا نمی گنجد، گمان نیز
7 غمت، خسرو چه گوید آشکارا که نتوان گفت راز تو نهان نیز