- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز اهل جود، چه منت؟ دهنده یزدان است نه نور خانه ز روزن، ز مهر تابان است
2 مراد خود زدر دوست کن طلب، کآنجا کسی که نیست رهش، چوبدار و دربان است
3 بوقت مرگ، کریمی بزیر لب میگفت خوش است داد و دهش، گرچه دادن جان است
4 چه به از این که شود از تو سیر، گرسنهای بجاست گر لب گندم همیشه خندان است!
5 ببند بار خود ای نخل، تا جوانی هست که پنج روز دگر این بهار مهمان است
6 ز باغ، صحبت یاران بود غرض واعظ که باغ ما و گل ما، جمال یاران است