- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز آتشکده و کعبه غرض سوز ونیاز است وآنجا که نیاز است چه حاجت به نماز است
2 بی عشق مسخر نشود ملک حقیقت کآن چیز که جز عشق بود عین مجاز است
3 چون مرغ دل خستهٔ من صید نگردد هر گاه که بینم که در میکده باز است
4 آن کس که بود معتکف کعبهٔ قربت در مذهب عشاق چه محتاج حجاز است
5 هر چند که از بندگی ما چه بر آید ما بندهٔ آنیم که او بنده نواز است
6 دائم دل پرتاب من از آتش سودا چون شمع جگر تافته در سوز و گداز است
7 میسوزم و میسازم از آن روی که چون عود کار من دلسوخته از سوز به ساز است
8 حال شب هجر از من مهجور چه پرسی کوتاه کن ای خواجه که آن قصه دراز است
9 خواجو چه کند بی تو که کام دل محمود از مملکت روی زمین روی ایاز است