ز دام چند بپرسی از جلال الدین محمد مولوی غزل 492

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ز دام چند بپرسی و دانه را چه شدست

1 ز دام چند بپرسی و دانه را چه شدست به بام چند برآیی و خانه را چه شدست

2 فسرده چند نشینی میان هستی خویش تنور آتش عشق و زبانه را چه شدست

3 بگرد آتش عشقش ز دور می‌گردی اگر تو نقره صافی میانه را چه شدست

4 ز دردی غم و اندیشه سیر چون نشوی جمال یار و شراب مغانه را چه شدست

5 اگر چه سرد وجودیت گرم درپیچید به ره کنش به بهانه بهانه را چه شدست

6 شکایت ار ز زمانه کند بگو تو برو زمانه بی‌تو خوشست و زمانه را چه شدست

7 درخت وار چرا شاخ شاخ وسوسه‌ای یگانه باش چو بیخ و یگانه را چه شدست

8 در آن ختن که در او شخص هست و صورت نیست مگو فلان چه کس است و فلانه را چه شدست

9 نشان عشق شد این دل ز شمس تبریزی ببین ز دولت عشقش نشانه را چه شدست

عکس نوشته
کامنت
comment