ز از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 176

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

ز دریا چو بر شد فرستاده مرد

1 ز دریا چو بر شد فرستاده مرد همان گه ز پیش وی آهنگ کرد

2 بیامد همه کوش را بازگفت دل کوش مانند گل برشکفت

3 مر او را نهانی بسی چیز داد در نیکبختی بر او برگشاد

4 چو روز آمد آن مرد رنجور را فرستاده ی شاه طیهور را

5 بیاورد و بر کرسی زر نشاند بخوبی فراوان سخنها براند

6 فرستاده از هول رخسار او وزآن هیبت زشت و دیدار او

7 نه کرد آفرین و نه بردش نماز چو شوریده ای پیش او شد فراز

8 فراوانْش بنواخت دارای چین چو ایمن شد از شاه، کرد آفرین

9 پس آن نامه در پیش تختش نهاد چو نوشان سرِ نامه را برگشاد

10 سراسر همه مردمی بود و مهر دلش گشت شادان، برافروخت چهر

11 مر او را گرامی همی داشتند زمانیش بی بزم نگذاشتند

12 سوم روز فرمود تا رفت پیش سخن گفت با او ز اندازه بیش

13 وزآن پس بدو گفت فرمان شاه بجای آر و آن گاه بردار راه

14 مگر شاه را، گفت، باشد گران مرا گر دهد دست پیش سران

15 بدان سان که سوگند طیهور خورد خورَد شاه و از من نباشدش درد

16 فرستاده را داد شه، دست راست ببستش به سوگند از آن سان که خواست

عکس نوشته
کامنت
comment