- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای شده ماه نما دیده بدخوی مرا دیده ای هیچگه آن ماه جفا جوی مرا
2 نتواند که کسی را نکشد با آن روی واگذارید به من آن بت بدخوی مرا
3 اره گر از پی آن روی نهندم بر سر شانه ای دانم کاو راست کند موی مرا
4 گفتم این سر به یکی ضربت چوگان بنواز گفت خواهی که تو معزول کنی گوی مرا
5 ترسم از بوی دل سوخته ناخوش گردد می رسانی به وی، ای باد صبا بوی مرا
6 شد ز من سوخته خلقی و ز دود دل من آتشی گیرد هر روز سر کوی مرا
7 گفتی افتاده به مان بردر من، چون خیزم؟ خاک ناخورده هنوز این سر و پهلوی مرا
8 بسکه گرید ز غمت روی به زانو خسرو بیم زنگار شد آیینه زانوی مرا