ای درد بیدرد دلم، از امیرخسرو دهلوی غزل 1778

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کرده ای

1 ای درد بیدرد دلم، تاراج پنهان کرده ای یا جان بهم بیرون روی کآرام در جان کرده ای

2 در حیرتم تا هر شبی چون خواب می آید ترا زینسان که در هر گوشه ای صد دل پریشان کرده ای

3 فتنه دمی در عهد تو بیکار ننشیند همی از نقد جان ها لاجرم مزدش فراوان کرده ای

4 دی چشم را فرموده ای گه گه نظر در کشتگان گر در پذیرد اینقدر، گبری مسلمان کرده ای

5 تو مست و دلها بر درت گشته روان از هر طرف در چار بازار بلا نرخ دل ارزان کرده ای

6 گفتی ندانم بی سبب غمگین چه می دارد مرا؟ من آشکارا گویمت خونها که پنهان کرده ای

7 از نیکوان کس را نبود این مرحمت بر عاشقان آباد بر تو کز ستم صد خانه ویران کرده ای

8 دانم که نتوانی وفا، لبک اندک اندک خوی کن کانچ از جفاکاری بود چندانکه بتوان، کرده ای

9 دل در گلی بندم، ولی گل نیست چون تو، چون کنم؟ آخر تو هم وقتی گذر سوی گلستان کرده ای

10 در پیش زلف و خال تو خون جگر می ریختم دل گفت کاین هم، خسروا، شبهای هجران کرده ای

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر