- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای که بر من جور تو بسیار شد زاریم بشنو که کارم زار شد
2 من که اندر سر جنونی داشتم خاصه سودای تو با آن یار شد
3 تا لبت بر نقطه جان خط کشید نقطه جان من از پرگار شد
4 تا تو دست و پا نهادی حسن را نیکوان را دست و پا بیکار شد
5 دوش پنهان می کشیدم زلف تو چشم مستت ناگهان بیدار شد
6 از عزیزی مردم چشم منی گر چه در چشم تو مردم خوار شد
7 خسرو از ابروی خود سازد کمان پس به پیش خسرو خاور کشد