1 رفتی و شد بی تو جانم زار، باز آی و ببین سینه ای دارم ز هجر افگار، باز آی و ببین
2 بر سر راه تو زان بادی که از سویت رسید دیده من پر خس و پر خار، باز آی و ببین
3 گر بیایی و ببینی حال من از گفت من بو که بزیم جان من، یک بار باز آی و ببین
4 چون تو رفتی از من و من از خود، کنون لطف کن گاه رفتن آخرین دیدار، باز آی و ببین
5 من نمی گویم «بیا، وین شخص چون مویم نگر» از خم گیسوی خود، یک بار بازآی و ببین
6 گر ندیدی سوزش مجنون ز درد و داغ عشق درد و داغ خسرو غمخوار، باز آی و ببین