- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای به بدی کرده باز چشم بدآموز را بین به کمین گاه چرخ ناوک دلدوز را
2 هر چه رسد سر بنه زانکه مسیر نشد نیکوی آموختن چرخ بدآموز را
3 سوخته غم مدار دل به چنین غم، از آنک دل به کسی برنسوخت مرگ جگر سوز را
4 پیر شدی کوژ پشت دل بکش از دست نفس زانکه کمان کس نداد دشمن کین توز را
5 چون تو شدی از میان از تو به روز دگر جمله فرامش کنند یاد کن آن روز را
6 خود چو بدیدی که رفت عمر بسان پریر از پی فردا مدار حاصل امروز را
7 نقد تو امشب خوش است زانکه چو فردا به روز قدر نباشد به روز شمع شب افروز را