عزم رفتن از جلال الدین محمد مولوی غزل 1063

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

عزم رفتن کرده‌ای چون عمر شیرین یاد دار

1 عزم رفتن کرده‌ای چون عمر شیرین یاد دار کرده‌ای اسب جدایی رغم ما زین یاد دار

2 بر زمین و چرخ روید مر تو را یاران صاف لیک عهدی کرده‌ای با یار پیشین یاد دار

3 کرده‌ام تقصیرها کان مر تو را کین آورد لیک شب‌های مرا ای یار بی‌کین یاد دار

4 قرص مه را هر شبی چون بر سر بالین نهی آنک کردی زانوی ما را تو بالین یاد دار

5 همچو فرهاد از هوایت کوه هجران می‌کنم ای تو را خسرو غلام و صد چو شیرین یاد دار

6 بر لب دریای چشمم دیده‌ای صحرای عشق پر ز شاخ زعفران و پر ز نسرین یاد دار

7 التماس آتشینم سوی گردون می‌رود جبرئیل از عرش گوید یا رب آمین یاد دار

8 شمس تبریزی از آن روزی که دیدم روی تو دین من شد عشق رویت مفخر دین یاد دار

عکس نوشته
کامنت
comment