-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو دیده گشته و ما را بکرده نادیده بدیده گریه ما را بدین بخندیده
2 بخند جان و جهان چون مقام خنده تو راست بکن که هر چه کنی هست بس پسندیده
3 ز درد و حسرت تو جان لالهها سیه است گل از جمال رخ توست جامه بدریده
4 ز خلق عالم جانهای پاک بگزیدند و آنگهان ز میانشان تو بوده بگزیده
5 بدانک عشق نبات و درخت او خشک است به گرد گرد درخت من است پیچیده
6 چو خشک گشت درختم بسی بلندی یافت چو زرد گشت رخم شد چو زر بنازیده
7 خزینههای جواهر که این دلم را بود قمارخانه درون جمله را ببازیده
8 هزار ساغر هستی شکسته این دل من خمار نرگس مخمور تو نسازیده
9 ز خام و پخته تهی گشت جان من باری مدد مدد تو چنین آتشی فروزیده
10 مرا چو نی بنوازید شمس تبریزی بهانه بر نی و مطرب ز غم خروشیده