توی که بدرقه از جلال الدین محمد مولوی غزل 2075

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

توی که بدرقه باشی گهی گهی رهزن

1 توی که بدرقه باشی گهی گهی رهزن توی که خرمن مایی و آفت خرمن

2 هزار جامه بدوزی ز عشق و پاره کنی و آنگهان بنویسی تو جرم آن بر من

3 تو قلزمی و دو عالم ز توست یک قطره قراضه‌ای است دو عالم تویی دو صد معدن

4 تو راست حکم که گویی به کور چشم گشا سخن تو بخشی و گویی که گفت آن الکن

5 بساختی ز هوس صد هزار مغناطیس که نیست لایق آن سنگ خاص هر آهن

6 مرا چو مست کشانی به سنگ و آهن خویش مرا چه کار که من جان روشنم یا تن

7 تو باده‌ای تو خماری تو دشمنی و تو دوست هزار جان مقدس فدای این دشمن

8 تو شمس دین به حقی و مفخر تبریز بهار جان که بدادی سزای صد بهمن

عکس نوشته
کامنت
comment