- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای از حیای لعل لبت آب گشته می خورشید پیش آتش روی تو کرده خوی
2 در مصر تا حکایت لعل تو گفتهاند در آتشست شکر مصری بسان نی
3 شور تو در سر من شوریده تا بچند داغ تو بر دل من دلخسته تا بکی
4 در آرزوی لعل تو بینم که هر نفس جانم چو جام می به لب آید هزار پی
5 صبحست و ما چو نرگس مست تو در خمار قم واسقنا المدامة بالصبح یا صبی
6 دلرا که همچو تیر برون شد ز شست ما سوی کمان ابرویت آوردهایم پی
7 از ما گمان مبر که توانی شدن جدا زانرو که آفتاب نگردد جدا ز فی
8 مجنون گرش بخیمه لیلی دهند راه تا باشدش حیات نیاید برون ز حی
9 گل را چه غم ز زاری بلبل که در چمن او را هزار عاشق زارست همچو وی
10 خواجو بوقت صبح قدح کش که آفتاب مانند ذره رقص کند از نشاط می