تو آب خضری و ما تشنه عاشقان از اهلی شیرازی غزل 1220

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

تو آب خضری و ما تشنه عاشقان از تو

1 تو آب خضری و ما تشنه عاشقان از تو بیا بیا که صبوری نمی توان از تو

2 بخشم رفتی و گفتی قیامتم بینی چه زود رنجی و دیر آشنا فغان از تو

3 مرنج اگر من دلتنگ سینه بشکافم که حال دل نتوان داشتن نهان از تو

4 قیامت ارچه بآخر زمان شود پیدا قیامتی است درین شهر هر زمان از تو

5 تو کی بخنده گشایی دهن یقین است این یقین که می کشیش نیست اینگمان از تو

6 ز غیرتم همه آتش که همچو شمع چرا گرفته اند مرا خلق بر زبان از تو

7 مرا بتیغ فلم ساز استخوان و ببین که چون گداخت مرا مغز استخوان از تو

8 به مجلسی که تو با گلرخان قدح نوشی هزار نرگس مستت خونفشان از تو

9 بتر ز قصه مجنون حکایت لیلی است که شد فسانه بصد گونه داستان از تو

عکس نوشته
کامنت
comment