ای آنکه به جور از تو تبرّا از خیالی بخارایی غزل 111

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

ای آنکه به جور از تو تبرّا نتوان کرد

1 ای آنکه به جور از تو تبرّا نتوان کرد بی رنج تو راحت ز مداوا نتوان کرد

2 گر حلقهٔ بازار بلا زلف تو نبوَد سرمایهٔ جان در سر سودا نتوان کرد

3 آن روز که از صبح وصال تو زند دم روزی ست که اندیشهٔ فردا نتوان کرد

4 گویم به سگت راز دل خویش ولیکن خود را به سر کویِ تو رسوا نتوان کرد

5 ای دل چو شدی ساکن کویش، غم فردوس بگذار که قلبی به همه جا نتوان کرد

6 افسوس از آن روز خیالی که خیالش پنهان شود از دیده و پیدا نتوان کرد

عکس نوشته
کامنت
comment