-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو کز طول امل در بند جمع مال و سامانی ترا به ز آستین تنگدستان نیست همیانی!
2 چه گل خوشتر دماغ همت را زینکه هر ساعت دهان بهر طلب پیش تو بگشاید پریشانی؟!
3 ببدمستی سرت را میخورد این روزگار آخر تو دایم از سبک مغزی همان چون پسته خندانی!
4 بود نقش این سخن، بر گنبد سبز حباب ای دل که تا آباد میگردی، ز باد مرگ ویرانی!
5 نباشد جامه گوهر نگارت برتن، ای غافل سگ نفست فرو برده است، هر سو برتو دندانی!
6 بغیر از راحت نومیدی از غیر خدا، دیگر ز ابنای زمان هرگز کسی نشنیده احسانی!
7 ترا کز رشته طول أمل، آتش بسر سوزد بروز خویشتن چون شمع باید چشم گریانی!
8 چو دندان نعمتی داری، منال از نان خشک خود کدامین نانخورش زین به، که با دندان خوری نانی؟!
9 ز تیغ خصم باکم نیست، لیکن میکشد اینم که زخمم واکند هر دم دهان در پیش درمانی!
10 ز بس دوری معانی راست باهم دعوی خوبی بهر جا مصرعی کردم رقم، گردید دیوانی!
11 اگر خواهی ز دانایان شماری خویش را، واعظ ز دانایی همینت بس که دانی اینکه نادانی!