سر برمزن از جلال الدین محمد مولوی غزل 1464

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

سر برمزن از هستی تا راه نگردد گم

1 سر برمزن از هستی تا راه نگردد گم در بادیه مردان محوست تو را جم جم

2 در عالم پرآتش در محو سر اندرکش در عالم هستی بین نیلین سر چون قاقم

3 زیر فلک ناری در حلقه بیداری هر چند که سر داری نه سر هلدت نی دم

4 هر رنج که دیده‌ست او در رنج شدیدست او محو است که عید است او باقی دهل و لم لم

5 سرگشتگی حالم تو فهم کن از قالم کای هیزم از آن آتش برخوان که و ان منکم

6 کی روید از این صحرا جز لقمه پرصفرا کی تازد بر بالا این مرکب پشمین سم

7 ور پرد چون کرکس خاکش بکشد واپس هر چیز به اصل خود بازآید می دانم

8 رو آر گر انسانی در جوهر پنهانی کو آب حیات آمد در قالب همچون خم

9 شمس الحق تبریزی ما بیضه مرغ تو در زیر پرت جوشان تا آید وقت قم

عکس نوشته
کامنت
comment