ای که تو چشمه از جلال الدین محمد مولوی غزل 2889

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ای که تو چشمه حیوان و بهار چمنی

1 ای که تو چشمه حیوان و بهار چمنی چو منی تو خود خود را کی بگوید چو منی

2 من شبم تو مه بدری مگریز از شب خویش مه کی باشد که تو خورشید دو صد انجمی

3 پاسبان در تو ماه برین بام فلک تو که در مقعد صدقی چو شه اندر وطنی

4 ماه پیمانه عمر است گهی پر گه نیم تو به پیمانه نگنجی تو نه عمر زمنی

5 هر کی در عهد تو از جور زمانه گله کرد سزد ار کفش جفا بر دهن او بزنی

6 کاین زمانه چو تن است و تو در او چون جانی جان بود تن نبود تن چو تو جان جان تنی

7 سجده کردند ملایک تن آدم را زود پرتو جان تو دیدند در آن جسم سنی

8 اهرمن صورت گل دید و سرش سجده نکرد چوب رد بر سرش آمد که برو اهرمنی

عکس نوشته
کامنت
comment