تو تا دوری از جلال الدین محمد مولوی غزل 1423

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

تو تا دوری ز من جانا چنین بی‌جان همی‌گردم

1 تو تا دوری ز من جانا چنین بی‌جان همی‌گردم چو در چرخم درآوردی به گردت زان همی‌گردم

2 چو باغ وصل خوش بویم چو آب صاف در جویم چو احسان است هر سویم در این احسان همی‌گردم

3 مرا افتاد کار خوش زهی کار و شکار خوش چو باد نوبهار خوش در این بستان همی‌گردم

4 چه جای باغ و بستانش که نفروشم به صد جانش شدم من گوی میدانش در این میدان همی‌گردم

5 کسی باشد ملول ای جان که او نبود قبول ای جان منم آل رسول ای جان پس سلطان همی‌گردم

6 تو را گویم چرا مستم ز لعلش بوی بردستم کلند عشق در دستم به گرد کان همی‌گردم

7 منم از کیمیای جان چه جای دل چه جای جان نه چون تو آسیای نان که گرد نان همی‌گردم

8 قدح وارم در این دوران میان حلقه مستان ز دست این به دست آن بدین دستان همی‌گردم

عکس نوشته
کامنت
comment