-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای که پرچین جبههات، از حرف مردن میشود خانه از مرگ تو فردا، پر ز شیون میشود
2 ای که با نام کفن، خود را نسازی آشنا این قبا آخر تو را پیراهن تن میشود
3 طالع فیروز خواهی، مهربانی کن بخلق چرب نرمی بر چراغ بخت، روغن میشود
4 میکنی تا ساز برگ عیش، وقت رفتن است میرود تا واشود گل، وقت چیدن میشود
5 تیرهروزان، کار خود سازند، در شبهای تار؛ در دل شبها، چراغ شمع روشن میشود
6 در جوانیها به هوش آور، نه ده روز دگر تا تو میآیی به خود، هنگام رفتن میشود
7 تیرهروزی، اهل بینش را بود عین صفا خانه چشم از چراغ سرمه روشن میشود
8 مانع آفات واعظ، احتیاط است احتیاط پای تا سر چشم بودن، بر تو جوشن میشود