1 با قبای آل چون برقی بمیدان تاختی در صف چابک سواران آتشی انداختی
2 آمدی با روی چون گل در صف بازار حسن صد چو یوسف را بخوبی بنده خود ساختی
3 سوخت مارا جلوه های خوبیت هر گه که تو رخ چو گل افروختی قد همچو سرو افراختی
4 گرچه بودم مجلس افروز سگت عمری چو شمع تا نمردم جان من قدر مرا نشناختی
5 اهلی دلخسته هرگه حال خود گوید ترا یکسخن نشنیده با حال دگر پرداختی
دیدگاهها **