- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از می عشق نیستی هر که خروش میزند عشق تو عقل و جانش را خانه فروش میزند
2 عاشق عشق تو پرده نهفته میدرد زخم خموش میزند
3 دل چو ز درد درد تو مست خراب میشود عمر وداع میکند عقل خروش میزند
4 گرچه دل خراب من از می عشق مست شد لیک صبوح وصل را نعره به هوش میزند
5 دل چو حریف درد شد ساقی اوست جان ما دل می عشق میخورد جام دم نوش میزند
6 تا دل من به مفلسی از همه کون درگذشت از همه کینه میکشد بر همه دوش میزند
7 تا ز شراب شوق تو دل بچشید جرعهای جملهٔ پند زاهدان از پس گوش میزند
8 ای دل خسته نیستی مرد مقام عاشقی سیر شدی ز خود مگر خون تو جوش میزند
9 جان فرید از بلی مست می الست شد شاید اگر به بوی او لاف سروش میزند