-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سرو منی و از دل بستان خودت خوانم درد منی و از جان درمان خودت خوانم
2 اول به دو صد زاری جان پیشکشت کردم و آنگاه به صد عزت مهمان خودت خوانم
3 مهمانت چه خوانم من نه خضر نه عیسی تا بر آب خودت جویم، بر خوان خودت خوانم
4 هر چند که جان من دید از تو جفایی چند با این دل همه درد دل جانان خودت خوانم
5 هر لحظه مرا با دل جنگی ست در این معنی کو زان خودت گوید، من زان خودت خوانم
6 از بس که نمی ارزم نزد تو به کشتن هم قربان شوم ار گویی «قربان خودت خوانم »
7 از گونه روی خود ارزد همه شب خسرو زین پس که اگر گویی سلطان خودت خوانم