از غمزه گه عتاب و گهی خنده از اهلی شیرازی غزل 1299

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

از غمزه گه عتاب و گهی خنده میکنی

1 از غمزه گه عتاب و گهی خنده میکنی مارا چو شمع میکشی و زنده میکنی

2 از نوغزال اگر تو درآیی بگشت شهر خوبان شهر را همه شرمنده میکنی

3 آن یوسفی که سروقدان را ز بند خویش آزاد میکنی و دگر بنده میکنی

4 شوخی و نوجوان و شه حسن از آن سبب ننگ از من فقیر کهن ژنده میکنی

5 ای آفتاب اگر تو بخاک افکنی نظر هر ذره خاکرا مه تابنده میکنی

6 ای باد دم مزن ز گل من که شمع را از شرم آن جمال سر افکنده میکنی

7 در بزم عیش با همه در عین یاریی جور و جفا باهلی درمانده میکنی

عکس نوشته
کامنت
comment