- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت جان مژده دادهام که چو جان در بر آرمت
2 تا شویمت از آن گل عارض غبار راه ابری شدم ز شوق که اشکی ببارمت
3 عمری دلم به سینه فشردی در انتظار تا درکشم به سینه و در بر فشارمت
4 این سان که دارمت چو لئیمان نهان ز خلق ترسم بمیرم و به رقیبان گذارمت
5 داغ فراق بین که طربنامه وصال ای لالهرخ به خون جگر مینگارمت
6 چند است نرخ بوسه به شهر شما که من عمری است کز دو دیده گهر میشمارمت
7 دستی که در فراق تو میکوفتم به سر باور نداشتم که به گردن درآرمت
8 ای غم که حق صحبت دیرینه داشتی باری چو میروی به خدا میسپارمت
9 روزی که رفتی از بر بالین شهریار گفتم که نالهای کنم و بر سر آرمت