1 تو رفته ای و ز تو نامه ای به من نرسد چگونه قصه دردم به مرد و زن نرسد؟
2 دلم که می پرد اندر هوای تو مرغی ست که از وطن برود، باز در وطن نرسد
3 مرا کشی و نپوشی به عیب من دامن شهید را چه تفاوت، اگر کفن نرسد
4 گرفت گریه من دامن تو، مسکین چشم اگر ز یوسف ما بوی پیرهن نرسد
5 چنان همی رود اشکم که گر گشایی تیر به چشم من رسد، اما به اشک من نرسد
6 بماند در شکن گیسوی تو دل، هشدار که آتش دل خسرو بدان شکن نرسد