- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو که روزت به نشاط دل و جان می گذرد شب، چه دانی، که مرا بی تو چسان می گذرد؟
2 آب خوش می خورد این خلق ز سیل چشمم بس که دل سوخته زان آب روان می گذرد
3 قامتت راست چو تیر است و عجایب تیری که ز من دور و مرا در دل و جان می گذرد
4 ناوک چشم توام می کشد و غیرت هم که چرا در دل و جان دگران می گذرد؟
5 باش از من شنو، ای جان، غم دل چند خوری جان، دل این است که ما را به زبان می گذرد
6 دل گم کرده همی جوید خلقی در خاک اندر ان راه که آن سرو روان می گذرد
7 سوز جانهاست، مبادا که رسد در گوشت ناله ها کز دل خسرو به دهان می گذرد