-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو سر مستی و من عاشق، بیا تا با تو در غلتم ز دست لعل تو تا چند در خون جگر غلتم
2 بغلتم هر زمان در زیر پایت باز برخیزم چو رویت بنگرم بار دگر از پای در غلتم
3 چنان گشته ست حال عیش من از تلخی هجران مگس بر من نیارد شست، اگر اندر شکر غلتم
4 سرشکم گفت در وقتی که می غلتید بر رویم چو مروارید غلتانم که بر بالای زر غلتم
5 به کار عیش در خون دو چشم خویش می غلتم چه بهتر زان بود خسرو که در کار دگر غلتم