ای که از سودای گنج سیم و از واعظ قزوینی غزل 635

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

ای که از سودای گنج سیم و زر دیوانه‌ای

1 ای که از سودای گنج سیم و زر دیوانه‌ای هست گنج عبرتی در کنج هر ویرانه‌ای

2 رزق را آرام جز در کام روزی‌خوار نیست رو به سوراخ دهن، موری بود هر دانه‌ای

3 در جهان کج‌نهاد از راستی نبود نشان غیر حرفی راست، گاهی، آن هم از دیوانه‌ای

4 ریخت چون دندان، شود پیچیده تقریر کلام هست دندان در دهن، زلف سخن را شانه‌ای

5 نیست از جوشیدن خلق جهان با یکدگر در میان جز جوش طفلان بر سر دیوانه‌ای

6 آشنارویی ندیدم در جهان واعظ، مگر گاه حرف آشنایی، آن هم از بیگانه‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment